سال١٤٠١ از هفت دانشجوی ورودی رشتههای تخصصی پزشکی تنها چهار نفر باقی ماندهاند و سال گذشته تنها ٦نفر روی صندلیهای رشتههای تخصصی پزشکی نشستهاند. این در حالی است که علاقه کاذب دانشآموزان به رشته تجربی به امید قبولی در رشتههای پزشکی در میان دانشآموزان و خانوادههای آنها همچنان ادامه دارد، غافل از آنکه به گفته کارشناسان از هر ۱۰۶دانشآموز رشته علوم تجربی تنها یک نفر در گروه پزشکی پذیرفته میشود. شرایط سخت تحصیل در رشته پزشکی و دغدغههای دستیاران و... موضوعاتی است که دانشجویان پس از تحصیل در این رشتهها با آن مواجه میشوند.
برای آنکه تصویری شفافتر از روزهای تحصیل در رشته پزشکی فراهم کنیم سراغ پزشکان متخصص رفته و از آنها خواستهایم از دشواریهای تحصیل برای ما و بهویژه برای دانشآموزان و خانوادههایی که هنوز شوق تحصیل در این رشتهها را دارند، بگویند.
از فشار کاری تا تهدیدهای امنیتی
دکتر مسعود شهابیان، متخصص طب اورژانس:
یکی از مهمترین دلایلی که تمایل دانشجویان و دانشآموزان را به رشتههای پزشکی کم کرده، شاید به موضوعاتی مثل قتل دکتر مسعود داوودی، متخصص قلب برگردد. انتشار خبرهای اینچنینی در جامعه و ایجاد ناامنی شغلی، در انتخاب شغل برای نسلهای بعدی بسیار تأثیرگذار است. دلیل دوم هم به میزان درآمدها برمیگردد. سطح درآمد حرفه پزشکی نسبت به دهههای گذشته، کاهش پیدا کرده و رشد آن از تورم خیلی کمتر بوده است. من متخصص طب اورژانس هستم و برای خودم و همکاران پرستار و یا حتی کسانی که کمکپرستار هستند، امنیت شغلی بسیار مهم است که عملاً در بخش اورژانس وجود ندارد و معمولاً شاهد خشونتهای کلامی و رفتاری هستیم.
البته نباید یکطرفه به قاضی رفت، زیرا بیماران و خانوادههای آنها هم حق دارند. آنها سرویسدهی مورد انتظار را از نظام بهداشت و درمان دریافت نمیکنند و ممکن است رفتارهای نامناسب از خود نشان دهند.
خوشبختانه کمیتههای تخصصی در نظام پزشکی وجود دارد که در صورت شکایت از پزشکان، با نگاه تخصصی به این قضیه میپردازند. فردی که بیمار است یا همراهی که بیمارش را از دست داده، حق شکایت دارد و در صورتی که احساس کند قصوری وجود دارد، باید حقش را بگیرد. طرف دیگر موضوع، کمیتههایی هستند که در نظام پزشکی حضور دارند و سعی میکنند بیطرف این قضایا را بررسی کنند. اما موضوعی که در کوتاهمدت ما را آزار میدهد، نبود امنیت در بخش اورژانس است. انتظار داریم بیمارستانها سیستم امنیتی و نگهبانی داشته باشند تا امنیت شغلی تأمین شود. مثلاً زمانی که در بخش اورژانس فعالیت میکنم، باید همزمان ذهنم مشغول دستکم چهار تا پنج بیمار باشد. تعدادی از بیماران نیاز به بخیه دارند که در اتاق جراحی انجام میشود، تعدادی نیاز به گچگیری و یا داخل اتاق سیپیآر، نیاز به خدمات تخصصی و احیا دارند. ممکن است در این میان شخصی به اورژانس مراجعه کند و انتظار خدمات فوری داشته باشد و من براساس اولویتبندی که انجام میدهم، شاید به آن بیمار کمتر رسیدگی کنم. انتظار من این است سیستم امنیتی و نگهبانی وجود داشته باشد تا امنیت شخص من و پرستاران را حفظ کند.
خط مقدم مواجهه بیماران با سیستم بهداشت و درمان، بخشهای اورژانس است، یعنی بخش اورژانس پیشانی بیمارستانها را تشکیل میدهد. افرادی که در این بخش حضور دارند یا خیلی مستأصل بوده و یا با درد و اختلال شدید مواجه هستند. تخصص من یکی از پراسترسترین تخصصها در میان رشتههای پزشکی است اما در عین حال میتواند بیشترین کمک را نیز به بیماران کند. هر شیفت از بخش اورژانس مملو از شادیها، تعیین تکلیفها و اندوه بیماران است. مهمترین ویژگی بخش اورژانس پایدار کردن بیماران بدحال و بستری آنها در دیگر بخشهایی است که در بیمارستان وجود دارد که ادامه روند درمان خود را در دیگر بخشها پیگیری کنند.
مهمترین دلیلی که من را به سمت پزشکی سوق داد، مادرم بود. آرزوی ایشان تنها این بود تابلو پزشکی من را ببیند. من ورودی ۲۴سال پیش دانشگاه علوم پزشکی هستم. آن زمان قبول شدن در رشته پزشکی بسیار سخت بود، زیرا رشتههای دانشگاه آزاد وجود نداشت یا خیلی کم دانشجو میپذیرفت. ضمن اینکه خبری هم از پردیس دانشگاهها و دانشگاه بینالمللی نبود و بسیاری از شهرها دانشکده علوم پزشکی نداشتند.
یکی از سختترین دورههای دانشجویی من، دوره دستیاری پزشکی با حقوق و درآمد پایینش بود. همچنین شیفتهای خیلی سنگین کاری در کنار پاس کردن امتحانات، بسیار مشکلساز بود. حقیقتش را بخواهید این روزها، فوت دکتر مسعود داوودی بهشدت من را تحت تأثیر قرار داده و ممکن است اتفاقی که برای ایشان افتاد، برای من نیز بیفتد. تصمیم دارم شیفتهای کاریام را کاهش دهم و کمتر طبابت کنم. از طرفی درآمد شغلهای دیگری که میتوانم انجام دهم، بسیار بیشتر از پزشکی است.
چرا باید کاری را انجام دهم که آخرش کشته شدنم باشد؟ چندی پیش به این نتیجه رسیدم اگر به جای حرفه پزشکی که ۲۴سال پیش وارد آن شدم، شغل پدرم را ادامه میدادم و وقتم را صرف فروش زمین میکردم، امروز وضعیت بهتری داشتم. گرچه از این شغل انرژی خوبی دریافت میکنم، زیرا دعاهای زیادی پشت سرم است اما باز هم نسبت به درآمدی که میگیرم، آن شغل برای من بهتر بود.
پیچیدگیهای درمان بیماریهای کودکان
دکتر بابک الیاسی، متخصص اطفال:
یکی از دلایل کاهش تمایل به تخصصهای پزشکی مانند اطفال، بیهوشی و طب اورژانس، فشارهای شدید روانی و استرسهای کاری در این حوزههاست. این تخصصها نیاز به ساعات کاری طولانی، مسئولیتهای سنگین و تصمیمات پرریسک دارند که میتواند موجب فرسودگی شغلی شود. همچنین، درآمد پایین این رشتهها در مقایسه با حجم کار و مسئولیتهای آنها، یکی دیگر از عواملی است که دانشجویان را نسبت به ورود به این تخصصها بیانگیزه میکند. بهویژه در تخصص اطفال، پزشکان علاوه بر درمان بیماریهای حاد، باید به مراقبت از رشد و سلامت همهجانبه کودک نیز توجه کنند. اما با وجود این حجم از کار و مسئولیت، بسیاری از این متخصصان درآمد کافی برای جبران هزینههای زندگی خود ندارند.
من از زمان آغاز تحصیل در رشته پزشکی با واقعیتهای شغلی آن آشنا شدم، اما ورود به تخصص اطفال چالشهای خاص خود را داشت. کار در این حوزه به دلیل مسئولیتهایی که در قبال سلامت کودکان دارم، بسیار حساس و پراسترس است. بهویژه زمانی که با بیماریهای تهدیدکننده زندگی در کودکان مواجه میشویم، باید فشار روانی زیادی را تحمل کنیم. از طرفی، زمانی که کودکانی با وضعیتهای پیچیده به مطب یا بیمارستان مراجعه میکنند، باید علاوه بر درمان جسمی، مشکلات روانی و اجتماعی آنها نیز در نظر گرفته شود. در بسیاری از مواقع، من باید همزمان هم پزشک و هم مشاور والدین باشم تا روند درمان با موفقیت پیش برود. این چندوظیفهای بودن، موجب میشود علاوه بر فشاری که بهخاطر درمان کودکان وارد میشود، از نظر عاطفی نیز بسیار حساسیت بالایی داشته باشم.
تخصص اطفال به دلیل ویژگیهای خاص خود، از بسیاری از رشتههای پزشکی سختتر و چالشبرانگیزتر است. نخست، درمان بیماریهای کودکان به دلیل ویژگیهای جسمی و روانی خاص این گروه سنی بسیار پیچیده است. کودکان به سرعت تغییرات فیزیکی و رشد دارند، بنابراین پزشک باید همزمان بیماریها را درمان و وضعیت رشد و تکامل آنها را نیز پایش کند. علاوه بر این، بسیاری از بیماریهای کودکان مزمن و طولانیمدت هستند، بهویژه بیماریهایی مانند آسم، دیابت و مشکلات قلبی که درمان و مراقبتهای دائمی نیاز دارند. در این تخصص، از آنجا که والدین معمولاً احساس نگرانی بیشتری درخصوص سلامت فرزند خود دارند، فشار روانی مضاعفی به پزشک وارد میشود. در نهایت، خشونتها و بدبینیهایی که پزشکان در ایران بهویژه در حوزه اطفال با آن مواجه میشوند، این رشته را از بسیاری از رشتههای دیگر متمایز میکند.
در دوره دستیاری، یکی از بزرگترین چالشها، فشار زیاد و حقوق کم بود. در حالی که مسئولیتهای سنگینی به عهده داشتم، دستمزد بسیار پایین میتوانست بسیار دلسردکننده باشد. علاوه بر این، در دوره دستیاری معمولاً دستیاران به دلیل کمبود تجربه، تحت فشار زیادی قرار دارند. فشارهای عاطفی ناشی از درمان کودکان بیمار، همچنین حجم بالای کار و کمبود زمان برای استراحت، در این دوره بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود. بسیاری از دستیاران متخصص اطفال، بهویژه در بیمارستانهای دولتی، با نبود امکانات آموزشی کافی و نیاز به تصمیمگیریهای حیاتی در شرایط بحرانی مواجه هستند که میتواند به استرس و خستگی روحی زیاد منجر شود.
بیشترین فشاری که این روزها احساس میکنم، مربوط به دو موضوع است: نخست، افزایش خشونتهای کلامی و فیزیکی علیه پزشکان. متأسفانه برخی خانوادهها به دلیل مشکلات درمانی، بهویژه زمانی که درمانها نتیجهبخش نباشد، پزشک را مسئول میدانند و فشار زیادی به آنها وارد میکنند. این خشونتها موجب دلسردی و احساس ناامیدی در پزشکان میشود.
دومین موضوع، فشار روانی زیاد به دلیل نبود حمایتهای اجتماعی و اقتصادی است. متأسفانه در ایران، درآمد پزشکان بهویژه در تخصصهایی مانند اطفال، با فشارهای کاری و مسئولیتهای سنگین آنها همخوانی ندارد. این نابرابری موجب میشود پزشکان اطفال از نظر روحی و جسمی تحت فشار زیادی قرار گیرند.
واقعیت این است درآمد تخصص اطفال بههیچوجه متناسب با حجم کار و مسئولیتهای سنگین آن نیست. علاوه بر درمان بیماریهای حاد و مزمن، پزشک اطفال باید بهطور مستمر رشد و توسعه کودک را نیز پایش کند و در بسیاری از مواقع مشاورههای تغذیهای و روانشناسی به والدین ارائه دهد. این حجم از کار و مسئولیت، در کنار ساعات طولانی و شیفتهای شبانه، با درآمد آن همخوانی ندارد. در بسیاری از مواقع، پزشکان اطفال باید با درآمدی پایینتر از آنچه شایسته است، زندگی کنند و این مسئله موجب فرسودگی شغلی و در نهایت تصمیم به مهاجرت بسیاری از همکاران پزشک برخلاف میل باطنی میشود.
تأثیر نابرابریهای مالی بر انرژی جامعه پزشکی
دکتر عوض حیدرپور، متخصص بیهوشی:
ما پزشکان در طول ۵۰ سال گذشته سه دوره متفاوت را در رشته پزشکی پشت سر گذاشتیم. در دوره نخست، استادان رفتار خود را بر مبنای مباحث اخلاقی و علمی میگذاشتند. دوره دوم، دوره حرکتهای انقلابی و رفتارهای علمی بود و دوره اخیر هم فارغ از هرگونه حرکت انقلابی و اخلاقی است و آموزش داده نمیشود.
از طرف دیگر وزارت بهداشت و درمان که متولی پرورش دانشجویان پزشکی است، در بهکارگیری افراد جامعه پزشکی از شیوههایی استفاده میکند که مورد پسند کسانی نیست که در این وزارتخانه آموزش میبینند و قصد دارند آموزشهای دیده شده را به صورت خدمات به مردمی که گیرنده خدمات هستند، منتقل کنند. این عوامل موجب به وجود آمدن ضعفهای بزرگی شده که در نتیجه آن، هیچ علاقهمندیای در نسل جوان برای ورود به رشته پزشکی وجود ندارد. معتقدم باید دستمزدی متناسب با خدماتی که در جامعه پزشکی انجام میشود، دریافت شود. دستمزدها برابر با تعرفههایی است که وزارت بهداشت باید تعیین میکند. در سالهای گذشته همیشه میزان تعرفه پایینتر از ارزش خدماتی بوده که جامعه پزشکی ارائه میکرده است. مثلاً یک پرستار ۱۷۵ساعت باید کار کند و اگر آن پرستار در شهری مانند تهران، اصفهان یا شهرهایی ساکن باشد که بیمارستان و مراکز درمانی در مرکز شهر هستند، برای اینکه بتواند ۱۷۵ساعت خدمات ارائه دهد، باید حداقل ۱۰۰ساعت در ترافیک در رفتوآمد باشد.
گاهی اوقات پرسنل بخشها و قسمتهای مختلف پرستاری و پیراپزشکی، خود را با کارگران ساختمانی یا کارگران اتباع مقایسه میکنند و معتقدند ساعتهای کاری آنها کمتر است و حقوق بیشتری نیز دریافت میکنند.
بزرگترین اشکالی که در بخش پزشکی و پرستاری وجود دارد، این است آنها باید خدمات موظفی خارج از مرکز و طرح را بگذرانند که یک دوره مهم از عمر را دربرمیگیرد. اشکال دیگری که بهتازگی دیده میشود، این است اساس همه چیز به هم ریخته است. مثلاً شخصی که قصد دارد وارد رشته جراحی قلب شود، باید دوره پزشکی عمومی را تمام کند و پس از آن سراغ جراحی عمومی برود و در مرحله آخر وارد رشته جراحی قلب شود، یعنی عملاً عمر آدمیزاد صرف این امور میشود. مسئله دیگر این است جامعه پزشکی خودش را با خارج از کشور مقایسه میکند و میبیند اگر کسی در خارج از کشور، یک تخصص خاص پزشکی داشته باشد و بتواند با زبان آنها ارتباط برقرار کند، به او به چشم یک سرمایه ارزشمند مینگرند.
در چند سال گذشته، در چندین مورد همراهان بیمار که بیمارشان به هردلیلی فوت شده، پزشکان کشور را به قتل رساندهاند. هر شخصی که قصد ورود به دنیای پزشکی را دارد، باید تحصیلات مشقتآوری را پشت سر بگذراند. او باید برای هر دورهای مانند ورود به دنیای پزشکی، گرفتن تخصص و... آزمونهای کتبی و شفاهی زیادی بدهد.
پس از اینکه سختیها را پشت سر گذاشت، میبیند دستمزدش به نسبت سایر مشاغلی که در جامعه است، بسیار ناچیز است. کسی که این سختیها را میبیند، احساس میکند بهتر است به دنبال یک رشته دیگر که زحمت کمتری دارد، برود و ترس ندارد اگر بیماری به هر دلیلی فوت شد، جانش در خطر است.
من به عنوان یک متخصص بیهوشی باید ۶روز از هفته یعنی از شنبه تا پنجشنبه، از طلوع آفتاب تا پاسی از شب کار کنم. حتی متخصص بیهوشی در روزهای تعطیلی و تعطیل رسمی باید به صورت کشیک آنکال در مرکز حضور داشته باشد، اما در برابر زحماتی که انجام میدهد، حقالزحمه بسیار ناچیزی دریافت میکند.
شخصی که قصد دارد متخصص بیهوشی شود، باید دوره پزشکی عمومی را به مدت چهار سال، دیپلم پزشکی عمومی را به مدت چهار سال و دوره تخصص خود را نیز به مدت چهار سال طی کند. او پس از گذراندن این دورهها، احساس میکند به نسبت سایر همکاران خود که هفتهای یک بار در محل کار حاضر میشوند و حقوق بالاتری دریافت میکنند، در حقش اجحاف میشود.
رشته بیهوشی یک رشته بسیار پرچالش، پراسترس و پرزحمت است. به جای اینکه تعرفههای این رشته بیشتر باشد، قیمت خدماتی که ارائه میدهند، کمتر است. انجمن بیهوشی و مراقبتهای ویژه هرچقدر تلاش کردند، نتوانستند گسلی را که بین دستمزد و زحمت است برطرف کنند. عملاً باید بگویم دیواری کوتاهتر از دیوار متخصصان بیهوشی نیست. در بعضی از جلساتی که به عنوان پزشکی قانونی یا نظام پزشکی حضور دارم، تعدادی از همکاران جراح را میبینم که خودشان را از هر حادثهای که خود عامل آن بودند، مبرا میکنند. ممکن است تشخیص آنها درست نبوده و یا عمل به درستی انجام نشده اما همه چیز را بر گردن متخصصان بیهوشی میاندازند.
این روزها فشار کار بسیار زیاد است و من را خسته میکند. ما بخش عمده خدمات پزشکی را در بیمارستانهای دولتی ارائه میدهیم. بخشهای خصوصی حداکثر ۱۵درصد از کارهای خدمات پزشکی را انجام میدهند و بخش دولتی است که باید این بار سنگین تعداد بیمار بستری، تعداد عمل جراحی و... را به دوش بکشد.
جامعه ما رو به پیری است. در ۵۰سال پیش یک جامعه نسبتاً جوان داشتیم، ۴۰سال پیش این جامعه جوانتر شد و از ۳۰سال قبل آرام آرام به سوی پیری رفت. در حال حاضر بیمارانی که برای گرفتن خدمات پزشکی به بخشهای خصوصی مراجعه میکنند، کهنسال هستند. نگهداری از بیماران کهنسال، برای بخش داخلی، بخش جراحی و بیهوشی سختیهای خاص خود را دارد. گاه مدت عمل آنها طولانی میشود و عوارض پس از عمل دارند. میزان اقامتشان در بخشهای مختلف ویژه مثل سیسییو و آیسییو افزایش پیدا میکند و این موارد با دستمزدهایی که داده میشود، بسیار خستهکننده است. همچنین دستمزدهایی که به عنوان کارانه به جامعه پزشکی میدهند، ممکن است در بعضی از شهرها ۶ تا ۸ ماه پس از ارائه خدمت باشد. اینها پارامترهای خستهکنندهای است که بر پزشکان و انرژی جامعه پزشکی تأثیر منفی میگذارد.
نظر شما